نویسنده: مارتین گریفیتس
مترجم: علیرضا طیب



 
منظور از استعمارزدایی، پایان یافتن امپراتوری های استعماری رسمی اروپا، واگذاری اقتدار (ولی نه لزوماً قدرت) از استعمارگران به استعمارشدگان، و تشکیل دولتی برخوردار از حاکمیت از دل یک مستعمره سابق است. در سال 1945 نزدیک به یک سوم جمعیت جهان (750 میلیون نفر) در سرزمین هایی به سر می بردند که زمام اداره امور خودشان را در دست نداشتند و از نظر جغرافیایی عمدتاً در آفریقا و آسیا قرار داشتند. روند استعمارزدایی به شکل جدی پس از جنگ جهانی دوم به راه افتاد. قدرت های استعمارگر اروپایی خود را به منشور سازمان ملل متحد پای بند ساختند که حق تعیین سرنوشت خود را برای همه مستعمرات به رسمیت می شناخت.
علت به راه افتادن این روند قابل توجه تاریخی چه بود؟ برخی ملت گرایی را مسئول اصلی فروپاشیدن امپراتوری های استعماری می دانند. دیگران استعمارزدایی را محصول سیاست گذاری و برنامه ریزی های امپریالیستی می شناسند. این دو رویکرد، داستان استعمارزدایی را در چارچوب مناسبات استعماری-امپریالیستی روایت می کنند و روی تقاضاهای مستعمرات یا تأملات صورت گرفته در پایتخت های امپریالیست انگشت می گذارند. رویکرد سوم استعمارزدایی را در بستر دگرگونی های پدیدآمده در نظام بین المللی مطرح می سازد. در این میان، رکود بزرگ اواخر دهه 1920 و اوایل دهه 1930 اهمیت خاصی داشت زیرا با ویران ساختن اقتصاد جهانی، زندگی میلیون ها تن را نابود کرد و در این روند، آتش ملت گرایی را شعله ور ساخت. این بحران در میان قدرت های بزرگ به حمایتگری و رقابت فزاینده امپریالیستی دامن زد. همان گونه که با توجه به توسعه نیافتگی و موقعیت وابسته مستعمرات (ـــ فرووابستگی) انتظارش می رفت اقتصاد آن ها بیش از دیگر کشورها ضربه خورد. مردمان مستعمرات اُفت بهای محصولات و دستمزدها و مشکلات مادی خود را که هرچه دشوارتر می شد به گردن استعماری می انداختند که هرگونه مشروعیت احتمالی خود را هم از دست داده بود. جنگ جهانی دوم مرگ و ویرانی را در مقیاسی به همراه آورد که جهان هرگز پیش از آن به چشم خود ندیده بود. میلیون ها نفر از اتباع مستعمرات برای جنگیدن به نفع اربابان استعمارگران شان به خدمت فراخوانده شدند و میلیون های تن دیگر برای تولید «مواد خام راهبردی» مورد نیاز تلاش های جنگی به زور به کار گرفته شدند. جنگ، اقتصاد سیاسی مستعمرات را به شدت تکان داد و دگرگون ساخت. در کنار این دشواری ها، جنگ ایستارها و انتظارات افراد را، هم در مستعمرات و هم در کشورهای استعمارگر تغییر داد.
بی گمان استعمارزدایی زاده عوامل بسیاری بود و تعامل پیچیده وضعیت بین المللی حاکم، سیاست های قدرت های استعمارگر، سرشت و توانمندی جنبش های ملت گرا، و ایدئولوژی ها و نگرش هایی که ابرقدرت ها درباره جهان پس از دوران استعمار ترویج می کردند در آن نقش داشت. بسته به نحوه تلفیق و بروز این عوامل، الگوی استعمارزدایی مناطق و مستعمرات گوناگون تفاوت های آشکاری با هم داشت. از این گذشته، حضور قدرت نسبی ساکنان اروپایی مستعمرات و اهمیت راهبردی مفروض هر مستعمره بر چگونگی استعمارزدایی تأثیر داشت.
قدرت سیاسی معمولاً به دست غرب گرایان یا دست کم نخبگان دارای تحصیلات غربی سپرده می شد که توانایی حفظ بسیاری از ساختارها و شبکه های استعماری را داشتند. این گونه «گذارهای محافظه کارانه» کم ترین دگرگونی را در اقتصاد سیاسی این مستعمرات پیشین پدید می آورد. با وجود دستیابی مستعمرات به استقلال سیاسی رسمی، غالباً استعمارگران پیشین در زمینه تجارت و سیاست خارجی پیوندهای اساسی خود را با مستعمرات سابق خویش حفظ می کردند. اما در موارد دیگر، استعمارزدایی به سرعت انجام گرفت و زیرساخت ها و منابع انسانی چندانی به جا نماند که کامیابی مستعمرات پیشین را در زمینه دستیابی به توسعه تضمین کند.
تیمور شرقی واقع در مجمع الجزایر اندونزی در شمال استرالیا، جدیدترین کشوری است که به استقلال ملی از استعمارگران پیشین خود دست یافته است. تیمور شرقی در آغاز مستعمره پرتغالیان بود ولی آن ها در میانه دهه 1970 از منطقه بیرون رفتند. در خلأ قدرتی که بدین ترتیب پدید آمد اندونزی تیمور شرقی را به تصرف خود درآورد و تا سال 1999، که یک همه پرسی در آن جزیره برگزار شد، به صورت نیروی اشغالگر در آن باقی ماند. مردم تیمور شرقی که از زمان خروج پرتغالی ها برای آزادی خود جنگیده بودند به اتفاق آرا به استقلال از اندونزی و کسب حق تعیین سرنوشت خود رأی دادند و بدین ترتیب نوپاترین دولت در نظام بین الملل پدید آمد.
در نتیجه استعمارزدایی بیش از 80 دولت تازه تشکیل شده است ولی امروزه بیش از 2 میلیون نفر همچنان تحت حکومت استعمارگران با بیگانگان به سر می برند و همچنان 16 سرزمین در نظام بین الملل وجود دارند که در زمان اداره امور خود را به دست ندارند. در حالی که استعمارزدایی برای بسیاری از مردمان استقلال سیاسی را به ارمغان آورده بر دولت هایی که پس از خروج استعمارگران تشکیل شدند به ویژه بر مسیر توسعه اقتصادی و سیاسی آن ها نیز تأثیرات چشمگیری به جا گذاشته است (-پسااستعمارگرایی). بسیاری از این دولت ها با داشتن موقعیت اجتماعی-اقتصادی نازل، سطح بالای فقر و فساد، و جایگاهی حاشیه ای در اقتصاد جهان، کشورهای جهان سوم نام گرفته اند.
ـــ استعمارنو؛ جامعه ملل؛ جهان سوم؛ فرووابستگی

خواندنی های پیشنهادی

-1998 Betts,R.F.Decolonization,New york:Routledge.
-2003 Le Sueur,J.(ed).The Decolonization Reader,London:Routledge.
-1998 Freund,B.The Making of Contemporary Affairs:The Development of African Society Since 1800,2nd Edition,Lynne Rienner.
-1999 Waites,B.Europe and the Third World:From Colonisation to Decolonisation c.
1500-1998,New York:st.Martin's press.
تانیا لاینز
منبع مقاله :
گریفیتس، مارتین؛ (1388)، دانشنامه روابط بین الملل و سیاست جهان، ترجمه ی علیرضا طیب، تهران: نشر نی، چاپ دوم1390